خبرگزاری مهر-گروه هنر؛ نمایشگاه نقاشیها و آثار تجسمی محمدرضا میری با موضوع قهرمانان ملی و جهانی، در آستانه هفته دفاع مقدس در فرهنگسرای نیاوران برگزار شد.
در بخشی از این نمایشگاه، زندگی محمدرضا میری از کودکی تا ورود حرفهای به عرصه هنر روایت شد و در بخش دیگر، ۲۱ اثر نقاشی و هنرهای تجسمی وی به نمایش درآمد. این هنرمند در آثارش سرداران ملی و جهانی و بسیجیها را فارغ از هر مرز جغرافیایی، به عنوان انسان هایی آزاده به تصویر کشیدهاست که تجلی آزادگی و ارزشهای انسانی هستند.
نمایشگاه «بسیجی» به همت مرکز هنرهای تجسمی حوزه هنری انقلاب اسلامی و با همکاری صندوق اعتباری هنر و فرهنگسرای نیاوران برگزار شده بود که به همین بهانه با محمدرضا میری گفتگویی درباره فعالیت هایش و پرداختن به مفهوم بسیجی داشتیم که در ادامه میخوانید.
*لطفاً ابتدا درباره مسیر رشد و تحول شخصی و هنری خود توضیح دهید. این روند از چه مرحلهای آغاز شد، آشنایی شما با هنر در چه زمانی شکل گرفت، چگونه به تعمیق این علاقه منجر شد و در نهایت این مسیر در کدام نقطه به اوج یا تجلی حرفهای رسید؟
محمدرضا میری: مهمترین فضایی که در هنر تجربه کردیم تبلیغات بود. تجربیات ما در دوران مبارزات انقلاب و دفاع مقدس همراه با تبلیغات بود و همواره به دنبال فعالیت تبلیغات بودیم.
*پیشتر اشاره کردید که به فعالیتهای تبلیغاتی علاقهمند بودهاید. لطفاً توضیح دهید چه مؤلفهها یا عناصر موجود در حوزه تبلیغات توجه شما را جلب میکرد و انگیزه اصلی این علاقه در چه عواملی ریشه داشت؟
وقتی متوجه شدم که مواردی درحال خلق شدن است و پیامی را به مخاطب میرساند در عالم کودکی به آن علاقهمند شدم. این سیر خلق شدن و رسیدن پیام به مخاطب برای من جذابیت داشت. زمانی که برادرم با تکنیک استنسیل جزوه، زندگینامه و وصیتنامه شهدای همسنگر خود را آماده میکرد، این مراحل تهیه برای من جذاب بود. تمامی این مراحل مانند امروز وجود نداشت و همه مراحل به صورت فیزیکی تهیه میشد.
همچنین در کنار این موارد پوسترها، روزنامه دیواری و مجلاتی که به دست ما میرسید قابل توجه بود و برای من تازگی داشت. اما مهمتر از فضایی که ما آن را تجربه کردیم، جو و اتمسفر عجیب آن زمان بود. اتمسفر آن زمان وجود آدمهای باصفایی بود که برای من جذابیت داشت.
من وجود آدمهایی را تجربه کردم و با آنها زندگی کردهام که بسیار آنها را دوست داشتم و هنوز احساس میکنم در آن سالها گمشدهای دارم و تمام تلاش خودم را میکنم تا به آن دوران بازگردم. با گذشت زمان اما هنوز شیفته طرز سلوک، رفتار، لبخند زدن، شوخی و جدی بودن رفیقهای برادرم هستم که بسیجی و رزمنده بودن و زمانی که برخی از آنان جانباز میشدند همچنان آن هیبت مردانه خود را داشتند. بسیاری از آنان شهید شدند من با چنین تصاویری در زندگیام بزرگ شدهام.
یکی از این عزیزان محمدعلی میرزایی بود که به آن مهدی میرزایی میگفتند. او هرموقع که از منطقه بازمیگشت در مشهد به ما سر میزد. باما صحبت و بازی میکرد و برای برادر کوچکترم قصه میگفت. با اینکه یکی از پاهایش را گچ گرفته بود اما هیبت آن بسیار دوست داشتنی بود. به همین دلیل تلاش کردم تا درباره او آثاری را خلق کنم. من فقط به دنبال خلق آثار هنری نبودهام بلکه به دنبال چارهای برای رفع دلتنگی خودم بودم.
*در صحبتهای خود اشاره کردید که هدف اصلیتان خلق اثر هنری نبوده و صرفاً با آن زندگی میکردید؛ اما در نهایت همین زیست منجر به خلق آثار و بروز یک تجلی هنری شده است. لطفاً توضیح دهید این مسیر یادگیری چگونه طی شد؟ بهویژه در دورهای که دسترسی به استادان و منابع آموزشی ممکن بود محدود باشد بهخصوص برای فردی ساکن مشهد و نه تهران آیا امکان بهرهگیری مستقیم از استادان و حضور در کلاسهای تخصصی را داشتید، یا این روند بیشتر از طریق مشاهده آثار هنری، توجه به جزئیات و مواجهه مستمر با هنر شکل گرفت و شما را به سمت خلق اثر هدایت کرد؟
ما در پایتخت نبودیم اما اساتیدی در شهر مشهد وجود داشتند که میتوانستیم کار آنها را از دور مشاهده کنیم. من به عنوان یک مخاطب عمومی بازدیدکننده کار آنها بودم. آثار هنری که بیشتر مشاهده میکردم در عرصه کسانی بود که کار تبلیغات دفاع مقدس انجام میدادند. نقاشانی در بنیاد شهید، آموزش و پرورش و حتی سپاه وجود داشت. همچنین در شهر مشهد هم اساتید نقاشی بزرگی وجود داشتند که در آن زمان آرتیست خودشان بودند. کسانی همچون مرحوم ترمهچی، ظریف تبریزیان که هنرمندان امام رضایی آستان قدس بودند. این درک از زمان و دوران ما به واسطه معلمان صورت میگرفت اما از دور بود.
همچنین من به عنوان یک نوجوان از سوی مرحوم پدرم منع داشتم، چون باید به درس خواندن توجه میکردم اما اینگونه نبود که کامل کنار بگذارم بلکه علاوه بر منع شدن بر این کار تشویق نیز میشدم. من آن زمان دانشآموزی بودم که با تهران نمیتوانست ارتباط داشته باشد و تنها راه نجات ما اول وجود معلمین خوبی بود که داشتیم و دوم دیدن آثار هنرمندان نسل اول انقلاب و جنگ بود.
* این آثار معمولاً در چه فضاهایی ارائه میشدند؟ بیشتر در محیطهای مذهبی مانند مساجد نمایش داده میشدند یا در قالب نمایشگاههای هنری و فرهنگی در معرض دید مخاطبان قرار میگرفتند؟
خیر. در خانهما معمولاً مجلات امید، پیام، نهال و شاهد وجود داشت. دیدن و تماشای این موارد بسیار به من کمک کرد. من به عنوان یک دانشآموز دبیرستانی که غرق در درس و مشق بودم با دیدن این آثار الهام گرفتم. دومین راهی که میتوانستیم کسب تجربه کنیم دیدن نقاشیهای استادانی چون خسرو جردی، استاد گودرزی و استاد پلنگی بود.
نکته قابل توجه دیگر که نباید از آن غافل شویم، زمانی که من دانش آموز بودم ابزار و متریال و فضا و همه چی در اختیار داشتم. زمانی که کاری را انجام میدادم برای تمرین نبود بلکه به اجرا گذاشته میشد. بسیاری از آثار من در مدارس خودمان نصب شد. این نکته بسیار مهمی بود که ما آزمون و خطا نداشتیم و هرکاری که انجام میدادیم به سرعت در معرض اجرا قرار میگرفت.
* با توجه به اینکه در آن مقطع زمانی طیف گستردهای از فعالیتهای هنری و فرهنگی از جمله تئاتر مسجد، سرودهای مناسبتی و همچنین آثار متعدد سینمایی با موضوع دفاع مقدس در دسترس بود، چه عاملی موجب شد مسیر شما به سمت هنرهای تجسمی و آثاری از این دست سوق پیدا کند؟ بهویژه، مشاهده آثاری چون آثار ناصر پلنگی چه تأثیری در شکلگیری نگاه و جهتگیری هنری شما داشت؟
اتمسفر آن زمان شامل تمامی این موارد میشد. در زمان کودکی به یاد دارم که با اشتیاق بالا با خانواده و به بهانه مناسبتهای مختلف به تئاتر میرفتیم. یکی از صحنههای تئاتری که به خاطر دارم به زمانی بازمیگردد که به سالن هلال احمر در مشهد رفتیم. استاد حسین نوری که درحال حاضر در تهران فعالیت دارند در آنجا بودند. یک فعالیتی را با جهادیها انجام داده بودند. این فعالیت بخشی از همان اتمسفر بود که از آن الهام گرفته بودم. من تمام مدت در زمان تئاتر به دنبال صحنهای بودم که کتاب بزرگی را باز میکردند و در یک صفحه آن عکس چهره امام خمینی (ره) نقاشی شده بود. حتی به خاطر دارم که کدام نیمرخ نورانی امام در آن صفحه نقاشی شده بود.
برای ما فیلمها، فضای سرودها، مساجد و حتی فضاهای سنتی مانند شبیهخوانیها بسیار تأثیرگذار بود. اما آن چیزی که در واقع به آن علاقهمند شدم و حتی روی به قلم آوردم شاید بتوان گفت به دلیل ذوق برادر بزرگترم بود که قبل از جانبازی و قطع شدن دست راستش نقاشی و خوشنویسی انجام میداد. او شاگرد مرحوم راستگو خراسانی بود. ذوق آنان و همینطور که پیشتر گفتم به عشق آن کسانی که دیده بودم این کار را انجام دادم.
به یاد دارم که بعد از گذشت یکسال و نیم از جنگ فضای جنگ تغییر کرد و فضای دفاع مقدس غربت داشت. من در مدرسهای بودم که برادرم در آنجا درس میخواند و از همانجا به جبهه رفته بود و جانباز شده بود. در آن مدرسه شهدا را تشیع میکردند و حتی خطهای برادرم هنوز بر روی دیوارهای مدرسه وجود داشت. غربت فضای دفاع مقدس را حس میکردم.
حتی یک پیش داوری دربارهآنها وجود دارد که باور آن برای خودم هنوز غیرممکن است. سالهای اول بعد از جنگ بسیار غریب بود. مبارزه بود برای اینکه یاد و نامها باقی بماند. دغدغه من در حوزه تبلیغات که به مناسبتهای مختلف انجام میشد فقط برای حفظ نام شهدا بود.
* با توجه به اینکه در سالهای فعالیت هنری خود بر اساس موضوعات متنوعی اثر خلق کردهاید و در نمایشگاهها و رویدادهای مختلف حضور داشتهاید، چگونه توانستهاید آن خط اصلی یا رگهی توجه به انسانهای مؤثر، بهویژه چهرههایی مانند بسیجیان، را در آثار خود حفظ و صیانت کنید؟
متأسفانه گاهی این مورد کمرنگ میشود و گاهی نیز پررنگ و قابل توجه است. رسیدن به یک اثر به صورت رسمی راههای زیاده دارد. گاهی اوقات مطالعه و مشاهده صورت میگیرد اما آن کاری که باعث میشود تا انسان به آن حال بازگردد میانبری است که از همه این راهها میگذرد و به انسان الهام میشود.
* در صحبتهای خود به مفهوم بسیجی اشاره کردید؛ مفهومی که بهنظر میرسد میتواند در حوزههای مختلف اجتماعی و فرهنگی بازتاب پیدا کند. هنگامی که مخاطب عنوان نمایشگاه «بسیجی به روایت سید محمدرضا میری» را میشنود، ممکن است پیش از ورود، تصویری گسترده و متنوع از این مفهوم در ذهن داشته باشد. اما در مواجهه با آثار شما، با عناصری همچون داربست، دیوارنگاره، بومهای نقاشی و تصاویر شهدا روبهرو میشود. پرسش اینجاست که چرا برای ارائه این روایت، مشخصاً به این فرمها و این نوع بازنمایی تکیه کردید؟ آیا در سال ۱۴۰۴ امکان نگاه از منظرهای دیگر یا بهرهگیری از شیوههای متفاوت در بازنمایی مفهوم بسیجی وجود نداشت؟ و چه عاملی موجب شد که بر این نقطه تمرکز و این نوع بیان بصری تأکید کنید؟
اتفاقاً این کار را انجام دادم تا بگویم در سال ۱۴۰۴ نیز بسیجی وجود دارد. برای این مسئله نیز مشورت انجام دادم و جمعبندی که انجام شد به این نتیجه رسیدم که کلمه بسیجی را به کار ببرم. ممکن است تصور من درست یا غلط باشد اما فکر میکنم نسبت بسیج با سازمان بسیج مانند انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی است. بسیج روح بزرگی است که جاریست و تمام نشدنی و در قالبی خودش را نشان داده است و آن قالب جا دارد که ظرف واقعی آن روح شود.
شاید در طی این سالها سازمان بسیج تغییر کرده باشد، منظور ما در اینجا سازمان نهادی است که بزرگ یا کوچک شده است. مفهوم و روح بسیج تمام شدنی نیست. حتی اگر ما در این ماجرا کم بگذاریم در این دنیا صد ملت دیگر هستند که این مفهومی را که امام خمینی (ره) تقدیمشان کرده است را قدر بدانند. ما گاهی اوقات تصور میکنیم که دوره یک چیز به پایان رسیده است اما اشتباه ما همینجاست. ما هر آسیبی که درحال مشاهده آن هستیم به دور شدن آن فضا و روحیه باز میگردد. فرهنگ بسیجی و شخصیتهای بسیج در قرون گذشته وجود داشتهاند. دیدن تصاویر بسیجی درحال حاضر به این معنی است که وجود دارند و باید در آینده باقی بمانند و مخاطبان خودشان را نسبت آن تعریف کنند.
نکته قابل توجه این است که بهترین مخاطبان این نمایشگاه نسل جوان و دانشآموزان بودند. کسانی که این پیش داوری را نداشتند که دوران بسیجی بودن گذشته است. این مفهوم زلال وقتی با این فطرت پاک ملاقات میکند، همدیگر را میشناسند و با یکدیگر ارتباط میگیرند.
* آیا در این مدت افرادی به شما مراجعه کردهاند و این پرسش را مطرح کردهاند که چرا بار دیگر به سراغ این موضوع رفتهاید و آن را محور آثار جدید خود قرار دادهاید؟
دقیقاً منظورم همین است. برای بخشی از مخاطبان بزرگسال، بهویژه متولدین دهههای ۶۰ و ۷۰، ممکن بود چنین پرسشی ایجاد شود؛ چراکه آنها پیشزمینههای ذهنی مشخصی نسبت به این موضوع داشتند و شاید تصور میکردند هدف از این آثار نوعی غبارزدایی از مفاهیم گذشته است.
اما در مقابل، دانشآموزان و دانشجویانی که از نمایشگاه بازدید میکردند، ارتباط نزدیکتر و عمیقتری با این مفهوم برقرار میکردند. به نظر میرسد مفهوم بسیجی، در اصل مفهومی زلال و شفاف است و روایت آن نیز نیازمند چنین شفافیتی است.
به اعتقاد من، هنرمندی که خود را حجاب میان اثر و مخاطب قرار ندهد و بتواند این مفهوم را صادقانه و بیواسطه منتقل کند، امکان برقراری ارتباط مؤثر را فراهم میآورد. بنابراین واقعیت آن است که این مفهوم نه خاموششدنی است و نه رو به فرسایش؛ بلکه همچنان ظرفیت پیوند با نسلهای مختلف را دارد.
* در برخی از آثار شما، از جمله نقاشیهایی که به مفهوم بسیجی میپردازد، چهرههایی مانند میرزا کوچک جنگلی نیز دیده میشود. آیا در اینباره نقد یا پرسشی مطرح شده است؟ بهویژه اینکه برخی ممکن است تصور کنند برداشت شما از مفهوم بسیجی صرفاً به دوران پس از انقلاب اسلامی محدود است. در این زمینه چه توضیحی دارید؟
انتظاری که وجود داشت این بود که شاید برخی افراد مطرح کنند شما در آثار خود مفاهیم تاریخی را به نفع گفتمان انقلاب اسلامی یا بسیج مصادره کردهاید؛ اما چنین نقدی مطرح نشد.
رهبر انقلاب تأکید میکنند که روحیهای که امروز با عنوان بسیجی شناخته میشود، پیشتر نیز در میان مردم وجود داشته، اما گاه توسط حاکمان داخلی یا عوامل نفوذ خارجی سرکوب میشده است. امام خمینی (ره) این فضا را دوباره احیا و بازتعریف کرد و موجب شد این مفهوم امکان بروز و جریانیافتن پیدا کند. هنرمندان و مخاطبانی که بیشتر با فضای آرتیستی آشنا بودند و معمولاً دیدگاههای متفاوتی دارند، هنگام بازدید از نمایشگاه نهتنها چنین نقدی وارد نکردند، بلکه این رویکرد برایشان جذاب بود. آنها از این پیوند میان گذشته و امروز استقبال کردند و آن را فرصتی برای بازگشت به گفتمان معاصر و پرداختن مجدد به این مفاهیم دانستند.
* در مجموعه آثاری که ارائه کردهاید، چهرههایی مانند کلنل پسیان، میرزا کوچک جنگلی، علی هاشمی و حتی شهید سید محسن شفیعی روحانی مبارز خوزستانی در کنار یکدیگر دیده میشوند. بهنظر میرسد میان این شخصیتها یک عنصر مشترک بصری وجود دارد کهآنها را در یک خط روایت واحد به هم پیوند میدهد. لطفاً توضیح دهید این عنصر مشترک در آثار شما چیست؟ آیا این پیوستگی از طریق رنگ، فرم، نحوه پردازش چهرهها یا ساختار کلی روایت بصری ایجاد شده تا در نهایت همه این شخصیتها در یک دستگاه معنایی واحد تجلی پیدا کنند؟
بهنظر من میان شخصیتهایی مانند کلنل پسیان، رئیسعلی دلواری، میرزا کوچک جنگلی، شهید علی هاشمی و شهید سید محسن شفیعی، یک عنصر مشترک مفهومی وجود داشت. وجه مشترک همه این چهرهها آن است که همگی جوانانی مؤمن، شجاع و برخوردار از روحیه تشخیص جبهه حق در زمانه خود بودند؛ بدون آنکه نیازی به دستور یا سازماندهی رسمی داشته باشند. آنان خود، آگاهانه و داوطلبانه در مسیر حق قرار گرفتند.
نکته قابل توجه این است که بیشتر این چهرهها در سنین جوانی به نقطه اثرگذاری و نهایت مبارزه خود رسیدند و بسیاری از آنها نیز در همین دوران به شهادت دست یافتند. آزادگی و حریت، بهعنوان خصیصهای مشترک، در همه آنان دیده میشود.
در پردازش تصویری این شخصیتها، بخشی از نگاه من بر تجربههای شخصیام استوار بود و بخشی دیگر بر مطالعه و بررسی پیشینه آثار. درباره برخی از چهرهها پیشتر آثاری تولید شده بود و تلاش کردم بخشهایی را خلق کنم که کمتر مورد توجه قرار گرفته است. در مورد شخصیتهایی که اثری ازآنها وجود نداشت، ناچار بودیم از مرحله نخست آغاز کنیم و تصویر اولیه را به مخاطبان معرفی کنیم.
در انتخاب زاویه روایت برای چهرههایی مانند شهید سید محسن شفیعی، به یک نقطه مشترک رسیدم؛ و آن ارتباط عمیق او با نوجوانان و جوانان بود. این انتخاب، حاصل نوعی همذاتپنداری با تجربه شخصی خودم است. در کودکی، هرجا با جریان حق مواجه شدهایم، عامل اثرگذار اصلی محبت بوده است. آنچه از بزرگان و عالمان دیدهایم محبت و خیرخواهی بوده و همان محبت در ذهن و جان ما ماندگار شده است. محبت، حقیقتی اثرگذار و ماندگار است و حتی در لحظاتی که تردیدها بر انسان غلبه میکند، همین محبت توان جبران و بازگرداندن دارد.
در شخصیت سید محسن نیز همین ویژگی برجسته بود؛ محبت بیواسطه، ارتباط پدرانه و صمیمی با نوجوانان و جوانان و حضور دائمی در کنارآنها. خاطرات فراوانی از او نقل شده که نمونهای از آن، ماجرای آوردن آلوچه برای بچهها در نیمه شب است؛ کاری که کمتر کسی انجام میدهد و تبلور همان رابطه صمیمی و دلسوزانه است. از نگاه من، این بُعد انسانی و عاطفی، بخشی بود که باید در روایت تصویری سید محسن منعکس میشد؛ زیرا یکی از مهمترین مؤلفههای اثرگذاری او بر نسل جوان و اطرافیانش بود.
* در آثارتان هر شخصیت را از زاویهای متفاوت روایت کردهاید؛ برای نمونه، شهید مدافع وطنِ مشهدی را در صحنهای به تصویر کشیدهاید که در برابر اخلالگرانِ قصددار برای تخریب موکب ایستادگی میکند، رئیسعلی دلواری را در نقطه اوج درگیری تنبهتن با دشمن نمایش دادهاید و شهید سید محسن شفیعی را در لحظهای صمیمی و پدرانه، آنگاه که دو کودک را در آغوش دارد. با توجه به توضیحات شما، آیا هدف این بوده است که هر چهره از یک زاویه خاص روایت شود تا مخاطب هنگام ورود به نمایشگاه بتواند شاخوبرگها و ابعاد مختلف مفهوم «بسیجی» را بهصورت گستردهتر و عمیقتر دریافت کند؟
بسیجی به طور کلی یک وجود است که هر کدام از جلوههای آن در فردی تجلی پیدا کرده است و ما باید به آن برسیم. تعبیر مقام معظم رهبری این است که بسیجی حقیقی، امیرالمؤمنین (ع) است؛ کسی که تمام زندگی خود را صرف جهاد کرده است. این سوال مطرح میشود که بسیجی حقیقی کیست و چگونه میتوان آن را شناخت.
هر یک از بسیجیهای دوران دفاع مقدس نیز تنها چند سال فرصت داشتند تا در عرصه جهاد اصغر و جهاد اکبر فعالیت کنند و سپس به شهادت رسیدند. این چند سال، فرصتی بود برای تجلی بخشهایی از وجود یک انسان کامل که ما آن را «بسیجی» مینامیم. به گفته او، هر یک از این افراد بخشی از این شخصیت کلی را معرفی میکنند و ما با آشنایی با هر کدام ازآنها میتوانیم به شناخت کامل این وجود برسیم.
اینجاست که میفهمیم واژه بسیجی تا چه اندازه مظلوم است؛ واژهای که به راحتی مورد هجمه قرار میگیرد و حتی دشمن برای حمله به آن هزینه میکند، در حالی که خودیها نیز گاه به سادگی از آن عبور میکنند. در دورهای، وقتی میخواستیم یک انسان مبارز و مخلص را معرفی کنیم، میگفتیم بسیجی، حتی اگر قصد شوخی داشتیم باز هم بسیجی بودن او را به رسمیت میشناختیم. اما در دوره بعد، حتی ما خودیها کمتر از این عبارت استفاده میکنیم و متأسفانه از آن عبور کردهایم. شاید تصور کنیم که کاربرد آن کارآمدی ندارد، اما باید توجه کنیم که این مفهوم همچنان زنده و اثرگذار است و مظلومیت آن آشکار است.
* فکر میکنم این نمایشگاه خواسته بود نسخهای از مفهوم بسیجی را ارائه دهد و تلاش میکرد جهان من را به جهان این افراد نزدیک کند. من خیلی دقت میکردم به افرادی که آثار را میدیدند؛ مثلاً خانمی که مادر شهید بود، با دقت خاصی نگاه میکرد، یا نوجوانانی که با نوع نگاه متفاوتی اثرها را تجربه میکردند. این نگاهها نشان میداد چقدر مخاطبان سعی داشتند خودشان را به این مفهوم نزدیک کنند. سوال من این است که آیا این نمایشگاه توانست همان دغدغهای را که شما داشتید، یعنی یکبار دیگر کلمه «بسیجی» را به نمایش بگذارد و مخاطبان را با این مفهوم مواجه کند، واقعاً محقق کند؟
قاعدتاً من به عنوان کسی که این آثار را خلق کردهام، همواره نگاه انتقادی به خود دارم و احساس میکنم جا برای کار بیشتر و وقتگذاری بیشتر وجود داشت. با این حال، جلوههای مثبت بسیاری در نحوه ارتباطگیری مخاطبان دیده شد.
برای مثال، دانشآموزانی بودند که با کنجکاوی و بدون پیشداوری درباره شخصیتها سوال میکردند و اطلاعات جالبی داشتند که برای من نیز شگفتآور بود. همچنین مادری با سه فرزند بین ۶ تا ۱۰ سال، با دقت آثار و شخصیتها را برای آنها روایت میکرد و حتی نکاتی که فرزندانش در کتاب خوانده بودند، در مباحثه مطرح شد. برخی از آنها درباره جزئیات آثار سوال یا نقد داشتند و این تعامل برای من قابل توجه بود، حتی وقتی متوجه شدم در یکی از آثار پرچم با رنگ اشتباه کشیده شده است.
مخاطبان دانشجو نیز به گونهای با آثار ارتباط برقرار میکردند که گویی خود شخصیتها و مفهوم بسیجی با آنها حرف میزند و نه صرفاً من به عنوان هنرمند. امیدوارم با تلاش دوستان، این نمایشگاه بتواند در دورههای بعدی نیز برگزار شود و فرصت بیشتری برای مواجهه مستقیم مخاطب با این مفاهیم فراهم کند.
* با توجه به اهداف و گستره نمایشگاه، آیا این مجموعه قرار است تنها در یک نقطه متوقف شود یا برنامهای برای توسعه آن وجود دارد؟ بهعنوان مثال، آیا پیشبینی میکنید که نمایشگاه به استانهایی مانند خوزستان برود، وارد فضای دانشگاهی شود و متناسب با آن فضا، آثار جدیدی نیز به مجموعه اضافه شود؟
نمایشگاه ماهیتی پویا دارد و با جریانداشتن در نقاط مختلف، میتواند فضای گفتگو را تقویت کند. انتشار این گفتگوها در فضای مجازی نیز اهمیت زیادی دارد. برگزارکنندگان برنامه در حال پیگیری عملیاتی شدن ادامه مسیر نمایشگاه هستند و تاکنون نیز درخواستهایی از سوی برخی علاقهمندان برای میزبانی این رویداد ارائه شده است. در صورت فراهمشدن شرایط، نمایشگاه در مناطق مختلف برگزار خواهد شد و امکان شکلگیری دوباره فضای گفتگو با مخاطبان فراهم میشود.
چکلیست ایمنی کارگاهی برای پیمانکاران









دیدگاهتان را بنویسید