هدف نهایی از تدوین طرحهای جامع و تفصیلی و کلیه برنامهریزیهای شهری وابسته به آنها، ارتقاء سطح “شهریت” و دستیابی به کیفیتی بالاتر از زندگی شهری برای تمامی ساکنان است. شهریت در این معنا، فراتر از توسعه کالبدی یا گسترش فیزیکی شهر، مفهومی چندبعدی شامل انسجام فضایی، عدالت اجتماعی، مشارکت مدنی، دسترسی عادلانه به خدمات، ارتقاء هویت مکان و شکلگیری سبک زندگی شهری مطلوب است. برنامهریزی شهری در صورتی موفق خواهد بود که بتواند شهر را به بستری پویا، تابآور و زیستپذیر برای فعالیتهای انسانی تبدیل کرده و ظرفیتهای فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و محیطی آن را در راستای توسعه انسانی به کار گیرد. از این رو، رویکردهای نوین برنامهریزی باید به جای تمرکز صرف بر مدیریت زمین، به تقویت کیفیت شهریت و تجربه زندگی در شهر بپردازند.
برنامهریزی شهری بدون توجه به اصل فضایی بودن، با آسیبهای جدی و گستردهای مواجه است که از جمله مهمترین آنها میتوان به توزیع نامتوازن خدمات شهری، تشدید نابرابری فضایی و اجتماعی، توسعه ناموزون و پراکنده شهر، افزایش مشکلات زیستمحیطی و کاهش کارایی شبکه حملونقل و زیرساختها** اشاره کرد. در چنین شرایطی، تصمیمات کلاننگر و غیرمکانمند منجر به نادیدهگرفتن تفاوتهای مکانی در ظرفیتها، نیازها و محدودیتهای مناطق مختلف شهری میشود، که پیامد آن شکلگیری محلههای برخوردار و نابرخوردار، گسترش سکونتگاههای غیررسمی، نابودی بافتهای ارزشمند و افزایش تنشهای اجتماعی خواهد بود. همچنین، عدم انطباق توسعه فیزیکی شهر با توان اکولوژیکی و خطرات طبیعی، تابآوری شهری را تضعیف کرده و امنیت و پایداری سکونتگاهها را در بلندمدت به خطر میاندازد.
فقدان رویکرد فضایی در برنامههای جامع و تفصیلی گذشته، یکی از مهمترین دلایل ناکارآمدی این طرحها در هدایت توسعه شهری بوده است. بسیاری از این برنامهها بیشتر مبتنی بر اهداف کلی و استانداردهای غیرمکانی بودهاند و بدون در نظر گرفتن تفاوتهای فضایی، جغرافیایی و اجتماعی مناطق مختلف شهری تدوین شدهاند. در نتیجه، توزیع نامتوازن خدمات، تمرکز امکانات در برخی مناطق خاص، توسعه ناموزون، نادیدهگرفتن ظرفیتها و محدودیتهای محیطی و تشدید نابرابریهای فضایی در شهرها به وقوع پیوسته است. عدم استفاده از ابزارهای تحلیل فضایی مانند GIS و نبود نگرش سیستمی به فضا باعث شده تصمیمات کلان، تأثیرات محلی ناهمگون و بعضاً منفی داشته باشند و طرحها نتوانند پاسخگوی نیازهای واقعی ساکنان در مقیاس محلهای یا منطقهای باشند.
فضایی بودن برنامههای جامع و تفصیلی شهری به این معناست که این برنامهها باید بر مبنای تحلیل و ساماندهی عناصر کالبدی، جغرافیایی، کارکردی و اجتماعی-اقتصادی در بستر مکان و فضا تنظیم شوند. بهعبارتدیگر، تصمیمگیریهای مربوط به کاربری زمین، نحوه توسعه کالبدی، توزیع زیرساختها و خدمات، و ساماندهی فعالیتهای انسانی باید با در نظر گرفتن ویژگیهای مکانی و روابط فضایی میان عناصر مختلف شهری صورت گیرد. این ویژگی، برنامهریزی شهری را از سایر برنامهریزیها متمایز میسازد، چراکه با مفاهیمی چون نقشه، پهنهبندی، تراکم و سلسلهمراتب فضایی سروکار دارد.
در برنامهریزی فضایی، شهر بهعنوان یک نظام فضایی پویا تلقی میشود که شامل مجموعهای از عناصر کالبدی و فعالیتی است که با یکدیگر در تعاملاند. فضایی بودن به برنامهریز کمک میکند تا درک دقیقی از چگونگی توزیع جمعیت، فعالیتها، زیرساختها، منابع طبیعی و کاربریها در سطح شهر یا منطقه داشته باشد. این نگرش موجب میشود که راهبردهای پیشنهادی در طرح جامع یا تفصیلی، نهتنها بر اساس دادههای آماری و سیاستگذاری کلان، بلکه بر مبنای واقعیتهای مکانی و موقعیتی و با تکیه بر تحلیلهای فضایی تدوین شوند.
الزام فضایی بودن طرحهای شهری، همچنین با توجه به نابرابریهای فضایی موجود در شهرها اهمیت دوچندان مییابد. توزیع ناعادلانه خدمات، فاصلههای دسترسی، تمرکزگرایی در مرکز شهر و حاشیهنشینی، همه نمونههایی از مسائل فضاییاند که بدون رویکرد فضایی قابل تحلیل و اصلاح نیستند. با استفاده از ابزارهایی نظیر سیستم اطلاعات جغرافیایی (GIS)، تحلیلهای مکانی-فضایی، مدلسازی سهبعدی و تحلیل شبکهای، میتوان به شناسایی شکافها و فرصتهای مکانی پرداخت و راهکارهایی ارائه کرد که به بهبود عدالت فضایی و کارایی عملکردی شهر منجر شود.
از سوی دیگر، فضایی بودن برنامهها بهمعنای درک ارتباط بین شهر و محیط پیرامون آن نیز هست. این موضوع بهویژه در ارتباط با برنامهریزی منطقهای، توسعه پایدار، تابآوری شهری و حفاظت از منابع طبیعی اهمیت دارد. برای نمونه، توسعه فیزیکی شهر باید در هماهنگی با ظرفیتهای زیستمحیطی، اقلیمی، اکولوژیکی و خطرپذیریهای طبیعی منطقه صورت گیرد. بیتوجهی به این ملاحظات فضایی، میتواند منجر به بروز بحرانهایی چون گسترش سکونتگاههای پرخطر، کمبود منابع آب، آلودگی و تخریب محیطزیست شود.
در نهایت، فضایی بودن برنامههای جامع و تفصیلی به معنای تعهد به خوانایی، سلسلهمراتب عملکردی و ارتباطات فضایی کارآمد در شهر است. شهر باید نهتنها کارآمد، بلکه قابلفهم و تجربهپذیر برای شهروندان باشد. مکانیابی مناسب فضاهای عمومی، مسیرهای ارتباطی، کاربریهای مکمل و همساز، و طراحی متناسب با بافت و ساختار فضایی، بخشی از این رویکرد است. بنابراین، فضایی بودن نهفقط یک ویژگی فنی، بلکه بنیانی نظری و عملی برای شکلگیری یک شهر منسجم، کارآمد و انسانی است.
در مصوبه سال ۱۴۰۰ شورای عالی شهرسازی و معماری ایران، رعایت اصل فضایی بودن بهعنوان یکی از الزامات اساسی در تهیه طرحهای توسعه شهری مورد تأکید قرار گرفته است. این مصوبه با هدف ارتقاء کیفیت برنامهریزی شهری، خواستار آن شده که تمامی طرحهای جامع و تفصیلی، مبتنی بر تحلیلهای مکانمحور، قابلیت سنجی فضایی و استفاده از ابزارهایی مانند GIS و مدلسازیهای مکانی تدوین شوند. در این مصوبه، بر ضرورت شناخت دقیق ویژگیهای فضایی شهر از منظر اقلیم، توپوگرافی، ساختار جمعیتی، کاربری اراضی و پهنههای خطر تأکید شده و مقرر گردیده که برنامهریزان، رویکردی نظاممند و فضامحور را در سطوح مختلف برنامهریزی (ملی، منطقهای و محلی) به کار گیرند. الزام به رعایت این اصل، گامی مهم در جهت بهروزسازی نظام برنامهریزی شهری کشور و همگامسازی آن با رویکردهای نوین جهانی تلقی میشود.
بسیاری از شهرهای پیشرو جهان، نظیر بارسلونا، آمستردام، و سنگاپور، با بهرهگیری از ابزارهای تحلیل فضایی نظیر سیستم اطلاعات مکانی (GIS)، مدلسازی سهبعدی، و پلتفرمهای دادهمحور، توانستهاند برنامهریزی شهری را به شیوهای دقیق، تطبیقی و مشارکتمحور بازطراحی کنند. این شهرها با شناسایی خوشههای کاربری، مناطق اولویتدار خدماترسانی، و نقاط بحرانی از منظر زیستمحیطی، رویکرد فضامحور را بهعنوان بنیان اصلی سیاستگذاری شهری پذیرفتهاند. موفقیت این تجارب نشان میدهد که فضایی بودن برنامهریزی نهتنها یک ضرورت فنی، بلکه یک ابزار حکمرانی شهری هوشمند است.
برای تحقق مؤثر اصل فضایی بودن در طرحهای توسعه شهری در ایران، لازم است مجموعهای از اقدامات مکمل در دستور کار قرار گیرد. از جمله: آموزش برنامهریزان شهری در استفاده از ابزارهای مکانی و نرمافزارهای تحلیل فضایی، تدوین آییننامههای اجرایی جدید با تأکید بر تحلیل فضایی، یکپارچهسازی بانکهای اطلاعات مکانی میان نهادهای ذیربط، و همچنین تعریف شاخصهای سنجش عدالت فضایی در ارزیابی طرحها. تحقق این اقدامات میتواند به نهادینهسازی برنامهریزی فضامحور در نظام شهرسازی کشور بینجامد.
رعایت اصل فضایی بودن در تدوین برنامههای جامع و تفصیلی شهری، موجب دستیابی به توسعهای متوازن، کارآمد و عادلانه در سطح شهر میشود. این رویکرد امکان تحلیل دقیقتر از وضعیت مکانی توزیع خدمات، کاربریها، جمعیت، زیرساختها و منابع را فراهم میکند و با شناسایی شکافهای فضایی، زمینهساز تصمیمگیری آگاهانه و هدفمند در تخصیص منابع میگردد. از جمله دستاوردهای آن میتوان به کاهش نابرابری فضایی، بهبود دسترسی به خدمات عمومی، ارتقاء کیفیت محیطزیست شهری، افزایش کارایی سیستم حملونقل، تقویت تابآوری در برابر بحرانها، و هماهنگی بین توسعه کالبدی شهر و ظرفیتهای محیطی اشاره کرد. در نهایت، برنامهریزی فضاییمحور منجر به ارتقاء کیفیت زندگی شهروندان و شکلگیری شهری خوانا، منسجم و پایدار خواهد شد.
دیدگاهتان را بنویسید