×
×

یادداشت | سه خوانش تحلیلی از انسجام ملی ایرانیان در جنگ ۱۲ روزه

  • کد نوشته: 77901
  • ۱۱ مرداد
  • 1 بازدید
  • ۰
  • جامعه ایران نه صرفاً یک مجموعه انسانی یا پدیده فرهنگی، بلکه بستری برای تجلی اراده الهی و میعادگاه حافظه‌ای معنوی است که از عمق تاریخ ایران باستان، دین اسلام، مذهب تشیع و نهایتاً «انقلاب اسلامی» ارتزاق می‌کند. این نگاه، «انسان بعد از انقلاب اسلامی» را

    یادداشت | سه خوانش تحلیلی از انسجام ملی ایرانیان در جنگ ۱۲ روزه
    – اخبار استانها –

    به گزارش خبرگزاری تسنیم از قم، صرف‌نظر از ارزیابی‌های میدانی تقابل نظامی اخیر میان ایران و اسرائیل، یکی از برجسته‌ترین پیامدهای داخلی این رخداد، ظهور یک انسجام اجتماعی ویژه و فراگیر بود. این پدیده از آن رو اهمیت دارد که با اغلب پیش‌بینی‌های مبتنی بر نظریات مسلط علوم اجتماعی و تحلیل‌های سیاسی در تضاد بود.

    پیش‌بینی‌هایی که در شرایط یک بحران حاد امنیتی، انتظار انشقاق اجتماعی، تعمیق گسست حاکمیت-مردم و فعال شدن شکاف‌های قومی و نسلی را داشتند. خطا بودن این پیش‌بینی‌ها، ضرورت بازخوانی عمیق لایه‌های همبستگی ملی را به یک نیاز فوری بدل کرده است. این انسجام، یک دارایی استراتژیک برای تقویت مقاومت ملی، حفظ کشور و پیشبرد اهداف کلان انقلاب اسلامی است.

    این یادداشت می‌کوشد با صورت‌بندی سه رویکرد تحلیلی غالب در قبال این پدیده، نشان دهد که چگونه اراده‌های سیاسی مختلف تلاش می‌کنند با تحلیل‌های سوگیرانه، این عزم ملی را به نفع پروژه‌های خود مصادره و درصدد تحمیل تجویزهای سیاستی خود در بستر چنین تحلیل‌هایی باشند.

    مبتنی بر مرور نظرات بیان شده در تفسیر، تبیین و تجویزهای منبعث از انسجام اجتماعی اخیر، سه رویکرد اصلی قابل ارائه است. هر یک از این رویکردها در سه لایه به مسئله می‌پردازند: لایه نخست: تفسیر جامعه ایران (چیستی جامعه)؛ لایه دوم: تبیین انسجام اجتماعی (چرایی همبستگی) و لایه سوم: تجویز سیاست فرهنگی (راهبرد پیشنهادی برای آینده ایران) 

    تحلیل رویکردهای سه‌گانه: 

    رویکرد اول: خوانش کارکردگرایانه-عقلانی (جامعه‌شناسی مدرن) 

    این رویکرد که ریشه در نظام‎های معرفتی و علوم انسانی و اجتماعی مدرن در قرن بیستم دارد، تحلیلی مبتنی بر عقلانیت ابزاری ارائه می‌دهد و غالباً توسط برخی از افراد و گروه‏های حزبی، به عنوان یک دستورکار سیاسی برای وادارسازی حاکمیت به تغییر مورد استفاده قرار می‎گیرد. در این نگاه، جامعه ایران ذیل مفهوم مدرن «دولت-ملت» فهمیده می‌شود؛ اجتماعی از افراد که بر مبنای «منافع مشترک» و یک «قرارداد اجتماعی» نوشته و نانوشته گرد هم آمده‌اند. «چسب اجتماعی» اصلی، کارآمدی حاکمیت در تأمین منافع مادی و امنیتی شهروندان است. این رویکرد معتقد است که پیش از بحران اخیر، به دلیل چالش‌هایی نظیر تحریم‌ها، این چسبندگی تضعیف شده و جامعه به نوعی گسسته شده بود. 

    از این منظر، انسجام مشاهده‌شده پدیده‌ای سلبی، موقت و کم‌عمق و عارضی است. این همبستگی نه از یک پیوند ایجابی و درونی، بلکه از یک «تهدید وجودی» مشترک نشأت می‌گیرد. به عبارت دیگر، مواجهه با خطر فراگیر (از دست دادن امنیت و تمامیت ارضی)، یک واکنش دفاعی و عقلانی را برای حفظ منافع حیاتی برانگیخته است. این انسجام پایدار نیست و به محض رفع خطر، جامعه به «تنظیمات کارخانه» خود، یعنی شکاف‌های پیشین، باز خواهد گشت. هدف آشکار این نوع از تبیین، کوچک‌نمایی اصالت کنش مردم و ایجاد این گزاره است که «انسجام کنونی شکننده است، مگر آنکه حاکمیت به نسخه ما عمل کند». 

    بر این اساس، سیاست‌گذار برای حفظ انسجام باید بر منطق «منافع» و «عقلانیت ابزاری» مطابق با بسته پیشنهادی ما تمرکز کند. سیاست‌های پیشنهادی شامل گفتگوی جامع با آمریکا، دیپلماسی سازنده با جهان (کشورهای غربی)، فاصله گرفتن از رویکرد ایدئولوژیک و تغییر رویکرد در نسبت با موضوعات و مسائل چالشی موجود ایران با جهان، اعتمادسازی سیاسی از طریق اقداماتی چون آزادی زندانیان سیاسی، گفتگوی ملی برای پذیرش خواسته‏های ملی، تغییر روندها و ساختارهای سیاسی، سپردن اختیارات حکومت مرکزی به استان‏ها، تغییر در صدا و سیما و … است. در واقع، این رویکرد تلاش می‌کند فهم خود از همبستگی را به «وجه‌المعامله» برای تغییرات مدنظر خود در حاکمیت بدل کند. بسته پیشنهادی جبهه اصلاحات و بیانیه منتشرشده توسط جمعی از اقتصاددانان و اساتید دانشگاه و بسیاری از یادداشت‌ها و مصاحبه‏‌های افراد این طیف نمونه‌ای بارز از رویکرد اول (کارکردگرایانه-عقلانی) است.

    رویکرد دوم: خوانش ملی‌گرای فرهنگی 

    این رویکرد با عبور از تقلیل‌گرایی سیاسی و ابزاری رویکرد اول، لایه‌ای عمیق‌تر و فرهنگی‌تر را برای تحلیل برمی‌گزیند. جامعه ایران در این نگاه، یک پدیده اساساً «فرهنگی-تاریخی» است. دارایی اصلی آن، هویت ملی چندهزارساله، زبان، تاریخ و نمادهای مشترک است. «چسب اجتماعی» در اینجا، نه منفعت مادی، بلکه مفاهیمی چون «ملیت»، «ایران‌دوستی» و «غیرت ملی» است. این نگاه معتقد است جامعه ایران واجد عمقی تاریخی است که می‌تواند در بزنگاه‌ها، فارغ از کارآمدی دولت، کنش جمعی معناداری از خود بروز دهد. 

    انسجام اخیر، برخلاف نگاه اول، پدیده‌ای ایجابی و اصیل تلقی می‌شود؛ تبلوری طبیعی از هویت ملی و عشق به «وطن» در برابر تهدید بیگانه. با این حال، نقطه ضعف اصلی این رویکرد، تلاش برای جداسازی این غیرت ملی از ریشه‌های دینی و شیعی آن است. در واقع به دین به عنوان یک پدیده فرهنگی و اجتماعی در جامعه ایرانی توجه دارد و آن را به عنوان یک عنصر هویتی نمی‏پذیرد. این نگاه با نادیده گرفتن درهم‌تنیدگی تاریخی دین و ملیت، تصویری ناقص از ایران ارائه می‌دهد و وطن‌دوستی را به امری صرفاً احساسی و زمینی، و خالی از معنا و مبنا تقلیل می‌دهد. 

    سیاست‌گذاری فرهنگی در این پارادایم، بر تقویت «امر ملی» و به حاشیه راندن «امر دینی» در حد یک پدیده مدنی و اجتماعی استوار است. این رویکرد، خواهان ترجیح و محور قراردادن ملت (ملیت ایرانی) بر اساس تعریف مفهوم میهن و به حاشیه بردن و تقلیل دین به یکی از عناصر فرهنگی ملت ایرانی است. گزاره‌های سیاستی آن شامل تقویت نمادهای ملی و تاریخ باستان در رسانه و آموزش، تکثرگرایی سیاسی-فرهنگی در قالب تریبون دادن به چهره های سیاسی و عادی‌سازی برخی هنجارشکنی‌های دینی (مانند بی‌حجابی) تحت عناوینی چون «رجوع به مردم» است. در حوزه سیاست خارجی نیر بر مصلحت ملی و منافع ملی به دور از رویکردهای ایدئولوژیک (دینی) اصرار دارد. این رویکرد با وجود دارا بودن مولفه وطن دوستی به عنوان یکی از ارکان هویتی ایرانیان با تلاش برای بومی‌سازی یک تلقی فرهنگی و سکولار از ملی‌گرایی، به دنبال خالی کردن عرصه سیاسی از ورود و مداخلات دینی در همه امور است. 

    رویکرد سوم: خوانش الهیاتی – قدسی (هویت فطری، توحیدی) 

    این رویکرد، با نقد دو نگاه پیشین به عنوان تحلیل‌های «سوگیرانه»، تفسیری ماهوی از جامعه ایران و انسجام آن ارائه می‌دهد. در این خوانش، اساس هویت ایرانی یک «هویت قدسی و دینی» است. جامعه ایران نه صرفاً یک مجموعه انسانی یا پدیده فرهنگی، بلکه بستری برای تجلی اراده الهی و میعادگاه حافظه‌ای معنوی است که از عمق تاریخ ایران باستان، دین اسلام، مذهب تشیع و نهایتاً «انقلاب اسلامی» ارتزاق می‌کند. این نگاه، «انسان بعد از انقلاب اسلامی» را معرفی می‌کند؛ انسانی که هویت ملی، دینی و امتی را نه در تعارض، بلکه در امتداد یکدیگر در خود هضم کرده است. او «ملی‌ترین» انسان است زیرا از تمام تاریخ خود دفاع می‌کند و در عین حال «امتی‌ترین» انسان است زیرا خود را بخشی از «ملت امام حسین (علیه‌السلام)» می‌داند. 

    انسجام بروزیافته، نه واکنشی سلبی به تهدید و نه صرفاً تبلور غیرت ملی، بلکه جلوه‌ای از رشد «عقلانیت و معنویت» و پیوند عمیق جامعه با هسته هویتی توحیدی خویش است. این پدیده، متفاوت و فراتر از پیش‌بینی‌های علوم اجتماعی مدرن است، زیرا این علوم در فهم ماهیت «انسان انقلاب اسلامی» و جامعه‌ای که به امر قدسی متصل است، ناکام، در تبیین آن ناتوان و در تجویز برای آن، منسوخ‌اند. این انسجام، ریشه در لایه‌های توحیدی و حافظه تاریخی-شیعی ملت ایران دارد. ایرانی که در تمام تاریخ، مهد تمدن توحیدی و خداپرستی بوده است. 

    سیاست‌گذاری فرهنگی در این رویکرد، از جنس مداخله برای ساختن هویت‌های جعلی و تصنعی نیست، بلکه از جنس «تسهیل‌گری» و «صیانت» برای تجلی آن هویت اصیل است. تقویت بنیان‌های معنوی، انقلابی و دینی جامعه، تأکید بر تربیت دینی و بازنگری در سیاست‌های تقلیل‌گرایانه مادی و لیبرال ذیل فهم عمیق از ایران توحیدی و پرهیز از افتادن در دام تجویزهای انحرافی و غیر همسو با هویت ایرانی اسلامی در سیاست‌های این رویکرد مورد توجه و تاکید است. هفت تکلیف راهبردی رهبر انقلاب که از جمله مفاد آن؛ حفظ اتحاد ملی، حفظ عزت و آبروی کشور و ملت، هدایت معنوی و نورانی کردن دلها و توصیه به صبر و سکینه و حفظ شور و شوق و شعور انقلابی است، سیاست‌های راهبردی در ذیل چنین فهمی از جامعه ایران اسلامی است. نهایتاً، این اراده ملی ایرانیان بود که در میدان حرف آخر را زد؛ اراده‌ای که هوشمندانه برخلاف رویکردهای سوگیرانه و تقلیل‎گرایانه عمل کرد و از منطق اجتماعی عمیقی پرده برداشت که نخبگان سیاسی، همچون بزنگاه‌های پیشین، از فهم آن عاجز ماندند.

    یادداشت | عبدالله صفری _ مسئول کارگروه سیاست‌گذاری فرهنگی پژوهشکده تبلیغ و مطالعات اسلامی باقرالعلوم (علیه‌السلام)

    انتهای پیام/

    اخبار مشابه:

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *