×
×

«سالومه» آل پاچینو بررسی شد

  • کد نوشته: 149793
  • ۴ دی
  • 3 بازدید
  • ۰
  • فیلم‌تئاتر «سالومه» به کارگردانی آل پاچینو در خانه هنرمندان ایران نمایش داده شد و مورد بررسی قرار گرفت.

    «سالومه» آل پاچینو بررسی شد

    به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از اتاق خبر خانه هنرمندان ایران، پنجاه و دومین برنامه از سلسله جلسات نمایش فیلم‌تئاترهای شاخص، با نمایش فیلم‌تئاتر «سالومه» (۲۰۱۳) به کارگردانی آل پاچینو، نخستین برنامه از بسته‌ «گفتمان اقتدار؛ بازخوانی قدرت» عصر چهارشنبه ۳ دی ۱۴۰۴ در سالن ناصری خانه هنرمندان ایران برگزار شد.

    پس از نمایش این فیلم‌تئاتر که با همکاری مشترک انجمن منتقدان، نویسندگان و پژوهشگران خانه تئاتر و سینماتک خانه هنرمندان ایران برگزار شد، محمد نجاری استاد دانشگاه و منتقد تئاتر و سینما به تحلیل و بررسی آن پرداخت.

    در ابتدای نشست محمد نجاری گفت: در اناجیل مسیحی (به‌ویژه انجیل مرقس)، یحیی (یُوحَنای تعمیددهنده) به‌صراحت ازدواج پادشاه با زن برادرش را نکوهش می‌کند و زن سر یحیی را طلب می‌کند و یحیی، شهید می‌شود. این روایت، سرچشمه‌ بسیاری از داستان‌های اسلامیِ بعدی بوده است. اما اسکار وایلد روایت انجیل را بازنویسی نمی‌کند؛ او آن را بر ضد خودش تفسیر می‌کند. در جهان وایلد، خطرناک‌ترین چیز «حقیقت‌گویی» نیست؛ ناتوانی قدرت در مهار تفسیرِ بدن و میل است و بازآفرینی مدرن اسکار وایلد/ آل پاچینو وارد میدان گفتمان قدرت، بدن، میل و تفسیر می‌شود که بر اساس نظریه‌های گفتمان اقتدار مثل آرای فوکو می‌توان این اثر را بازخوانی کرد.

    وی یادآور شد: اجرای آل پاچینو از «سالومه» اسکار وایلد را نباید یک اقتباس صرف بدانیم؛ بلکه باید آن را یک کنش تفسیری درباره اقتدار بخوانیم. ما با اثری مواجهیم که اجرا را به میدان قدرت تبدیل می‌کند. آل پاچینو در این اثر فقط نقش شاه را بازی نمی‌کند؛ او خودِ اقتدار تفسیر را به موضوع تبدیل می‌کند. یعنی هم‌زمان بازیگر ، کارگردان، مفسر و شاهد است. این چندپارگی نشان می‌دهد که اقتدار از ذهن به اجرا منتقل می‌شود، از شخصیت به بدن بازیگر می‌رسد و از روایت به یک فرایند تبدیل می‌شود.

    این منتقد تئاتر با اشاره به منطق قدرت گفت: در منطق فوکویی، قدرت در آنچه گفته می‌شود عمل نمی‌کند، بلکه در این عمل می‌کند که چه کسی حق گفتن دارد. نخستین کاری که آل پاچینو انجام می‌دهد، شکستن توهم صحنه است. او با افشای سازوکار اقتدار، مرز میان تمرین، اجرا، گفت‌وگو و فیلم را برمی‌دارد و مدام این مرزها را می‌شکند. در ابتدای فیلم، ما تمرین را می‌بینیم؛ صحنه از کلاسیک تا معاصر در حال چیده شدن است و این خودش بخشی از فیلم است. ما از یک ساختار کلاسیک عبور می‌کنیم و به یک ساختار مدرن می‌رسیم. این شکستن‌ها یک کنش سیاسی است.

    نجاری تأکید کرد: آل پاچینو در اینجا اقتدار را به‌مثابه امری غیرطبیعی، متزلزل و برساخته نشان می‌دهد. او با خلق پادشاهی عصبی، فرسوده و لرزان، اقتدار را نمایش نمی‌دهد؛ بلکه آن را افشا می‌کند. در تئاتر کلاسیک معمولاً شاه را نمایش می‌دهیم، اما در این‌جا، او شاه را به عنوان مردی که نقش شاه را بازی می‌کند، نشان می‌دهد. قدرتی که مدام باید تکرار شود، دیگر تثبیت‌شده نیست. شاهِ آل پاچینو باید مرتب بگوید که شاه است، وگرنه اگر کسی فیلم را بدون پیش‌زمینه ببیند، شاید اصلاً متوجه نشود که با یک پادشاه مواجه است؛ شاهی با صدای لرزان، چهره‌ای شکسته و فرمانی که دیگران حتی به آن گوش نمی‌دهند.

    وی گفت: بدن آل پاچینو در این اثر، بدن اسطوره‌ای نیست؛ بدنی است فرسوده با تاریخی‌ گذشته و سنگین، در برابر آن، بدن سالومه قرار دارد؛ بدنی جوان، نرم، سیال و اغواگر. این بدن همه را اغوا می‌کند؛ شاه شیفته آن است و حتی نُعمان به خاطر آن خودکشی می‌کند اما یحیی اغوا نمی‌شود. در برابر این ۲ بدن، بدن یحیی قرار دارد؛ بدنی سخت، مقاوم و اقناع‌ناپذیر که حتی در زندان و در لحظه بریده‌شدن سر، ما در او صلابت می‌بینیم.

    این استاد دانشگاه به یکی از ویژگی‌های مهم کارگردانی آل پاچینو اشاره کرد و گفت: یکی از ویژگی‌های مهم شیوه کارگردانی آل پاچینو در این اثر، تمرکز وسواس‌گونه بر نگاه است؛ نگاه به‌عنوان ابزار قدرت. او با چیدمان نگاه‌ها، تفاوت میان نگاه‌کردن، دیده‌شدن و نادیده‌گرفتن را برجسته می‌کند و از دل همین نگاه‌ها، سازوکار اقتدار را برای ما عیان می‌سازد.

    نجاری تأکید کرد: از منطق نگاه که عبور می‌کنیم، به منطق قتل می‌رسیم؛ قتل به‌مثابه شکست. قتل یحیی اوج اقتدار نیست، بلکه اعتراف به ناتوانی تفسیر است. کشتن یحیی برای حکومت اقتدار نمی‌آفریند؛ لحظه‌ای است که شاه می‌پذیرد دیگر نمی‌تواند معنا را کنترل کند. در روایت رسمی، مدام تلاش می‌شود قتل یحیی به‌عنوان امری خودخواسته بازنمایی شود؛ زن می‌گوید این خواست خودش بوده و حتی آل پاچینو سعی می‌کند نشنود یحیی چه می‌گوید تا روایت خودش را حفظ کند. اما حقیقت این است که شاه نه یحیی را می‌فهمد، نه می‌تواند او را مهار کند، نه قادر است سالومه را کنترل کند و نه پس از رقص و معاشقه، نظم را حفظ کند.

    این منتقد گفت: اما خودِ فیلم، فراتر از روایت، یک قدرت مستقل است؛ قدرتی که درباره قدرت فکر می‌کند. اجرای آل پاچینو فقط روایت سالومه اسکار وایلد نیست، بلکه روایتی است درباره این‌که چه کسی حق دارد سالومه را تفسیر کند؟ چه کسی حق دارد بدن ها را قاب بگیرد؟ چه کسی تصمیم می گیرد کدام روایت نهایی است؟

    وی افزود: پاسخ فیلم روشن است، اقتدار نهایی نه متن است و نه شاه، بلکه اجرای آل پاچینو و تفسیر اوست. آل پاچینو به ما می‌گوید نه متن اسکار وایلد برایم تعیین‌کننده است و نه شاهی که شما می‌بینید؛ آن‌چه اهمیت دارد، روایت مدرنی است که من از این اثر ارائه می‌دهم. فیلم آل پاچینو افشای اقتدار به‌مثابه اجراست؛ شاه قدرتی دارد که فقط با بازی‌کردن زنده می‌ماند. سالومه بدنِ کنترل‌کننده نگاه است و یحیی امتناعی که به تصاحب درنمی‌آید و کل فیلم میدان نزاع بر سر حق تفسیر است. پیام نهایی اثر این است که خطرناک‌ترین نوع قدرت، قدرتی است که هنوز می‌تواند روایت خودش را جاری و مسلط نگه دارد؛ چون در چنین وضعیتی، مخالفان، چه درون دستگاه و چه بیرون آن، یکی‌یکی حذف می‌شوند.

    نجاری اظهار کرد: خودِ آل پاچینو در این اثر، به‌مثابه یک سوژه اقتدار ظاهر می‌شود. او فقط کارگردان یا بازیگر نیست؛ آگاهانه از اقتدار ستاره‌بودن خودش استفاده می‌کند، آن را مرئی می‌کند و بعد فرسوده‌بودنش را نشان می‌دهد. این کاری است که پیش‌تر در ریچارد سوم هم انجام داده بود. در آن‌جا هم اقتدار کلاسیک شکسپیری، اقتدار متن، اقتدار بازیگر و حتی اقتدار مخاطب وارد یک گفت‌وگوی انتقادی می‌شوند. قدرت از فرمان، به مذاکره تبدیل می‌شود. چیدمان آدم‌ها روی صحنه، چیدمان مذاکره است، نه چیدمان سلطه.

    این منتقد تئاتر تأکید کرد: در این اثر، قدرت یک امر عمودیِ بالا به پایین نیست؛ بلکه امری شکننده، نمایشی و مذاکره‌ای است. همین‌جاست که با اثری چندبعدی مواجه می‌شویم؛ اثری که هم دانش سیاسی می‌دهد، هم دانش زیبایی‌شناسی و هم دانش فلسفی. مهم‌تر از همه، به ما یاد می‌دهد اقتباس چگونه می‌تواند عمل کند. اقتدار در این اثر، در بدن‌ها جابه‌جا می‌شود؛ در صداها ترک برمی‌دارد و روی صحنه مدام در معرض فروپاشی است.

    وی در جمع‌بندی نهایی گفت: اگر بخواهم نتیجه بگیرم، باید بگویم «سالومه» آل پاچینو اقتباسی است که متن را حفظ می‌کند، اما اقتدار را بازنویسی می‌کند. این اجرا به ما نشان می‌دهد قدرت امروز دیگر فقط با سر بریدن عمل نمی‌کند؛ بلکه با پنهان‌ماندن ساز و کارهایش زنده است.

    اخبار مشابه:

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *