×
×

واکنش یک مولوی‌پژوه به شهرام ناظری/مولوی متعلق به ایران یا ترکیه نیست!

  • کد نوشته: 150849
  • ۶ دی
  • 2 بازدید
  • ۰
  • یک مولوی‌پژوه در واکنش به سخنان شهرام ناظری درباره مولوی گفت: مولوی را نمی‌توان صرفاً متعلق به ایران یا ترکیه دانست، این بزرگان متعلق به کسانی هستند که توان درک اندیشه‌شان را دارند.

    واکنش یک مولوی‌پژوه به شهرام ناظری/مولوی متعلق به ایران یا ترکیه نیست!

    خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب، طاهره طهرانی: سخنان اخیر شهرام ناظری درباره مولوی و اندیشه او، موجب واکنش‌هایی بین اهالی فرهنگ شده است. او در سخنانی گفته است: «خوشبختانه به نظر من ما باید از ترک‌ها و دولت ترکیه و مردم ترکیه تشکر کنیم که واقعاً مولانا را در دل خودشون پرورش دادند و مکتب مولانا رو حداقل نگه داشتند. اگر مولانا ایران بود اینم از بین رفته بود. مطمئن باشید!»

    در این باره با مهدی محبتی گفتگو کردیم. این پژوهشگر زبان و ادب فارسی معتقد است که مولوی و مفاخری مانند مولوی متعلق به کسی است که توان درک اندیشه‌اش را داشته باشند. او در واکنش به سخنان شهرام ناظری آن را «سخن غیر دقیقی» دانست ولی بهره‌برداری ترکیه‌ای‌ها از مولوی را نتیجه اعمال خودمان دانست و گفت: «از ماست که بر ماست».

    در ادامه پرسش و پاسخ با این مؤلف و پژوهشگر را می‌خوانید.

    *نظر شما درباره سخنان اخیر شهرام ناظری چیست؟

    پیش از هر چیز باید به جایگاه بسیار برجسته استاد شهرام ناظری اشاره کنم که بی‌تردید حق بزرگی بر گردن فرهنگ، هنر و ادبیات این سرزمین دارند و این جایگاه محفوظ و بسیار والاست. اما درباره محتوای این سخن، اگر واقعاً منظور ایشان این بوده که «اگر ترکیه نبود، مولانا هم نبود»، باید گفت ممکن است در اینجا سوءتفاهمی رخ داده باشد و موجی که در این زمینه شکل گرفته، لزوماً دقیق نباشد. این گزاره از یک منظر می‌تواند هم درست باشد و هم نادرست.

    مولوی بی‌تردید در میان مردم، اهل فرهنگ، و لایه‌های اندیشمند جامعه ایران جایگاهی والا دارد، اما در میان اهل قدرت، به‌ویژه متولیان رسمی دین، همواره چندان مقبول و محبوب نبوده است. برای نمونه، در سال ۱۳۷۸ که قرار بود همایش بین‌المللی مولانا برگزار شود، مخالفت‌های زیادی صورت گرفت و حتی گفته شد که «پیامبر ناراحت می‌شود اگر برای مولانا بزرگداشت بگیریم». در حوزه‌های علمیه و برخی نهادهای رسمی، هنوز هم مخالفت‌هایی با اندیشه مولوی وجود دارد. منطق رسمیِ قدرتِ فقاهتی، مولانا را چندان به رسمیت نمی‌شناسد.

    با این حال، این مسئله به هیچ‌وجه به این معنا نیست که مولوی در ایران جایگاهی ندارد. من در پروژه‌ای که درباره کارنامه مولوی‌پژوهی در ایران انجام شد و به دو زبان، از جمله انگلیسی، منتشر و در یونسکو ارائه شد، به‌روشنی نشان دادم که سهم پژوهشگران ایرانی در شناخت و ترویج مولوی بسیار قابل توجه است و در کنار آن، سهم دیگر ملت‌ها از جمله ترکیه نیز مشخص شده است.

    این گزاره نیز نیاز به دقت دارد. اگر منظور این باشد که مردم ایران مولوی را نابود می‌کردند، قطعاً نادرست است. اما اگر منظور این باشد که برخی جریان‌ها که تمایلی به گسترش عرفان و ادبیات عرفانی در ایران نداشتند، در پی محدود کردن این اندیشه بودند، تا حدی می‌توان این معنا را پذیرفت.

    از سوی دیگر، اینکه گفته شود ترکیه مولوی را زنده نگه داشته، هم به یک معنا درست است و هم نادرست. درست از این جهت که ترکیه، از نظر تاریخی، محل تلاقی فرهنگ‌ها بوده و در حوزه تمدنی روم، سخت‌گیری‌های فرهنگی‌ای که در ایران وجود داشته، کمتر دیده می‌شده است. به همین دلیل، به مولوی و خانواده‌اش امکان زیست و فعالیت داده شد. پدر مولوی از ایران گریخته بود و خود مولوی نیز به دلیل سخت‌گیری‌های حکومت‌ها ناچار به ترک این سرزمین شد. از این منظر، می‌توان گفت ترکیه بستر مناسبی فراهم کرد.

    اما اینکه گفته شود اندیشه مولوی را ترکیه زنده نگه داشته، سخن دقیقی نیست. بخش عمده معرفی مولوی به جهان مدرن، بیش از آنکه از سر دغدغه فرهنگی باشد، با انگیزه‌های مادی و اقتصادی صورت گرفته است. در واقع «از ماست که بر ماست».

    *ارتباط ترکیه با مولوی، امروز عمدتاً به مزار ایشان و مرزبندی‌های سیاسی معاصر محدود شده است. در حالی که آثار اصلی مولوی، مانند مثنوی و غزلیات شمس، به زبان فارسی است و بدون تسلط بر زبان فارسی، بهره‌مندی عمیق از اندیشه مولوی ممکن نیست. بسیاری از کسانی که در ترکیه خود را مرتبط با مولوی می‌دانند، حتی قادر به خواندن آثار او به زبان اصلی نیستند.

    من شخصاً در آنکارا در دوره‌های دانش‌افزایی برای استادان زبان فارسیِ اهل ترکیه حضور داشتم و از نزدیک با این فضا آشنا هستم. حتی برخی از مسئولان دیپلماتیک ترکیه نیز در این دوره‌ها شرکت داشتند. در میان افکار عمومی ترکیه، به‌دلیل سیاست‌گذاری‌های فرهنگی دولت، این تصور رواج یافته که مولوی ترک بوده و آثارش به ترکی نوشته شده است؛ تصوری که از نظر علمی نادرست است. کار به جایی رسیده که برخی واقعاً باور دارند مثنوی ابتدا به ترکی نوشته شده و سپس به فارسی ترجمه شده است.

    از آن‌جا که دیدم این حرف را باور نمی‌کنند، به کتاب استاد عبدالباقی گُل‌پینارلی مراجعه کردم که در آن تصریح شده است مولوی زبان ترکی نمی‌دانسته. پس از آن، بزرگان ایشان دچار تردید شدند، ولی در میان عامه مردم در ترکیه، این‌گونه القا شده است که مولوی ترک بوده است. در حال حاضر نیز دولت ترکیه چنین رویکردی را دنبال می‌کند و این نظام در حال اجرای این سیاست است. درست مثل کاری که آذربایجان با نظامی می‌کند!

    البته موضوع تنها به مزار محدود نمی‌شود، بلکه نشان‌دهنده هوشمندی دولت ترکیه است که از طریق مزار مولوی درآمدی معادل نفت ایران کسب می‌کند.

    *در مورد شخصیت‌های برجسته مثل مولوی آیا اساساً می‌توان گفت به یک کشور تعلق دارد؟

    مولوی را نمی‌توان صرفاً متعلق به ایران یا ترکیه دانست. اگر با تقسیمات سیاسی امروز سخن بگوییم، او بلخی است، که در افغانستان است. زبانش فارسی است و محل آرامگاهش در ترکیه قرار دارد. اما حقیقت این است که مولوی و اندیشه‌اش از مرزهای جغرافیایی فراتر رفته و جزو میراث جهانی بشر است. این بزرگان متعلق به کسانی هستند که توان درک اندیشه‌شان را دارند.

    در عین حال، مولوی بی‌تردید متعلق به قلمرو فرهنگیِ فارسی‌زبان و ایران فرهنگیِ تاریخی است. اینکه بگوییم «فقط مال ماست» یا «دیگران حق ندارند»، سخنانی جاهلانه است؛ سخنانی که خود مولوی بارها با آن‌ها مبارزه کرده است. همان‌گونه که می‌گوید:

    «ای بسا هندو و ترک همزبان

    ای بسا دو ترک چون بیگانگان

    پس زبان همدلی خود دیگر است

    همدلی از همزبانی خوش‌تر است»

    اخبار مشابه:

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *