×
×

پدرانی که با سکوت تاریخ را نوشتند/ قصه پدران قهرمان دفاع مقدس

  • کد نوشته: 100124
  • ۵ مهر
  • 3 بازدید
  • ۰
  • سال‌های پس از جنگ نیز، پدران شهدا همچنان قهرمانان خاموش باقی ماندند. بسیاری از آنان به مزار فرزندانشان پناه بردند، در سکوت با آن‌ها حرف زدند و در دل، بغض‌های سنگینی را شکستند.

    پدرانی که با سکوت تاریخ را نوشتند/ قصه پدران قهرمان دفاع مقدس
    – اخبار استانها –

    به گزارش خبرگزاری تسنیم از کرج، در هفته دفاع مقدس، وقتی صحبت از خانواده‌های شهدا می‌شود، بی‌اختیار نگاه‌ها و کلمات بیشتر به سوی مادران معصوم و چشم‌انتظار می‌رود؛ مادرانی که سال‌ها با اشک و دعا فرزندانشان را بدرقه کردند اما در همین میان، چهره‌هایی هستند که کمتر دیده و شنیده شده‌اند؛ مردانی با موهای جوگندمی، دستان پینه‌بسته و چشمانی پرصلابت که در سکوت، سهم بزرگی از این حماسه را بر دوش کشیدند.

    پدران شهدا قصه‌ای متفاوت از صبر و مردانگی دارند. آنان از همان روزی که فرزندشان قدم به دنیا گذاشت، تنها پدر نبودند، بلکه معلم غیرت، آموزگار ایمان و الگوی استقامت بودند. آنان در سایه درختان زندگی، ریشه‌های ایمان را در جان پسرانشان دواندند و وقتی طوفان جنگ وزید، این درخت‌ها آماده شدند تا میوه‌های پاکشان را نثار وطن کنند.

    بدرقه‌های پدرانه همیشه پر از ناگفته‌ها بود. اگرچه مادر با اشک، دستان پسرش را می‌فشرد، اما پدر با نگاه نافذ و لبخندی تلخ، فرزند را به میدان می‌فرستاد. پدر می‌دانست که شاید این آخرین دیدار باشد، اما هیچ‌گاه لرزش دلش را نشان نمی‌داد. او برای پسرش تکیه‌گاه بود، حتی در لحظه‌ای که قلبش از درد ترک برمی‌داشت.

    پدران شهدا بار این داغ را به دوش کشیدند، اما هیچ‌گاه آن را به نمایش نگذاشتند. اگر در مراسم تشییع پیکر شهدا، اشک‌های مادران جاری بود، پدران با قامت استوار، دست بر سینه گذاشتند و گفتند: این امانت خدا بود، به خودش بازگشت. این جمله شاید ساده به نظر برسد، اما پشت آن دنیایی از ایمان و مردانگی نهفته است.

    سال‌های پس از جنگ نیز، پدران شهدا همچنان قهرمانان خاموش باقی ماندند. بسیاری از آنان به مزار فرزندانشان پناه بردند، در سکوت با آن‌ها حرف زدند و در دل، بغض‌های سنگینی را شکستند. کمتر دیده‌ایم که پدری از درد و اندوه خود بگوید؛ آنان به جای آنکه زبان به شکایت بگشایند، همیشه زبانشان پر از شکر بود و دلشان پر از صبر.

    لبخند بر لب، داغ در دل

    اکنون که چهار دهه از دفاع مقدس می‌گذرد، بسیاری از پدران شهدا دیگر در میان ما نیستند اما هنوز هستند پدرانی که با موهای سپید و قامت خمیده، به گلزار شهدا می‌روند، مزار فرزندشان را می‌شویند و با نگاهی پرغرور می‌گویند: «پسرم، خوشا به حالت که زودتر از ما رفتی و سربلند شدی.» این جمله نه از سر اندوه، که از سر افتخار است؛ افتخاری که تنها یک پدر شهید می‌تواند عمق آن را درک کند.

    پدران شهدا را باید دوباره شناخت. آنان همان کسانی هستند که فرهنگ ایثار و شهادت را در خانه‌هایشان پرورش دادند. آنان همان‌هایی‌ هستند که وقتی فرزندشان برای رفتن به جبهه اجازه خواست، به جای آنکه مانع شوند، دست بر شانه‌اش گذاشتند و گفتند: «راه تو، راه حسین(ع) است.» این جمله‌ها، تاریخ‌ساز شد.

    امروز در هفته دفاع مقدس، باید بیش از همیشه به یاد پدران شهدا باشیم؛ همان‌هایی که در سکوت، اما با قلبی پر از صلابت، حماسه آفریدند. آنان نه تنها پدر یک شهید بودند، بلکه پدر یک ملت شدند؛ زیرا با ایثارشان، راهی را گشودند که امروز جوانان این سرزمین همچنان از آن الهام می‌گیرند.

    پدران شهدا قهرمانان ناپیدای این سرزمین‌ هستند؛ مردانی که دردشان را در دل نگه داشتند تا جامعه آرام بماند. آنان اگرچه کمتر دیده شدند، اما ستون‌های استواری بودند که خانه ایثار بر شانه‌هایشان بنا شد. حالا که در کوچه‌ها و خیابان‌ها پرچم‌های سرخ و تصاویر شهدا برافراشته، جا دارد تصویری هم از پدران شهدا بکشیم؛ مردانی که لبخند بر لب داشتند و داغی بزرگ در دل.

    پدران شهدا، تنها در میدان تربیت فرزندانشان نقش نداشتند؛ آنان در پشت جبهه هم ستون‌های محکم مقاومت بودند. بسیاری از آنان در روزهایی که فرزندشان در خط مقدم بود، در کارگاه‌ها و زمین‌های کشاورزی کار می‌کردند و بخشی از درآمدشان را برای کمک به رزمندگان اختصاص می‌دادند. این پدران، نه فقط فرزندشان را به میدان فرستادند، بلکه با دست‌های خسته‌شان، پشتوانه‌ای برای جبهه شدند.

    ایمان در قامت خمیده

    زندگی پدران شهدا، قصه‌ای پر از رنج اما سرشار از عزت بود. بسیاری از آنان با سختی‌های معیشت روزگار می‌گذراندند، اما هیچ‌گاه این سختی را بهانه نکردند تا فرزندشان را از میدان ایثار بازدارند. آنان باور داشتند که نانِ کم اما حلالشان، برکتش در خون پاکی خواهد بود که برای دفاع از دین و وطن ریخته می‌شود.

    یکی از صحنه‌های فراموش‌نشدنی از پدران شهدا، حضورشان در مراسم تشییع فرزند بود. پدری که تابوت خونین پسر را بر دوش می‌کشید، در ظاهر آرام بود، اما دلش دریایی متلاطم. او نه برای آنکه داغش سبک شود، بلکه برای آنکه جامعه بداند بر این راه استوار است، سر به آسمان بلند می‌کرد و می‌گفت: «الحمدلله که پسرم روسفید شد.» این جملات کوتاه، ستون‌های ایمان یک ملت را محکم کرد.

    پدران شهدا پس از شهادت فرزندانشان نیز، در خانه‌ها به نماد صبر و امید تبدیل شدند. آنان به خانواده داغدار روحیه می‌دادند، در حالی‌که خود بیشترین زخم را بر دل داشتند. اگر پدران نبودند، بسیاری از مادران تاب داغ فرزند را نمی‌آوردند. پدران با صبوری‌شان، اجازه دادند چراغ زندگی خاموش نشود و خانواده‌ها مسیرشان را ادامه دهند.

    در بسیاری از خانواده‌ها، پدران شهدا تبدیل به چراغ راه نسل‌های بعد شدند. نوه‌ها و فرزندان دیگر وقتی خاطرات پدر شهیدشان را از زبان پدر بزرگ شنیدند، هویت و ریشه خود را شناختند. این روایت‌ها باعث شد یاد شهید تنها در قاب عکس باقی نماند، بلکه به میراثی زنده و جاری در زندگی خانواده تبدیل شود.

    با گذشت سال‌ها، بسیاری از پدران شهدا اکنون در گوشه‌ای از خانه‌های ساده‌شان روزگار می‌گذرانند. قامتشان خمیده، اما نگاهشان همچنان استوار است. غربتی عمیق در دل این پدران هست، چراکه کمتر کسی سراغی از آنان می‌گیرد. با این حال، هیچ‌گاه زبان به گلایه باز نکرده‌اند. آنان همچنان می‌گویند: «پسرمان برای خدا رفت، همین برایمان کافی است.»

    ثبت روایت‌های ناگفته

    جایگاه معنوی پدران شهدا نیز جای تأمل دارد. در روایت‌ها آمده است که رضایت والدین، به‌ویژه پدر، برکت راه فرزند است. اگر امروز شهدا در اوج عزت و مقام‌ هستند، بخشی از آن به برکت دعای خیر پدرانی است که با قلبی شکسته اما راضی، اجازه دادند عزیزترین سرمایه‌شان راه جهاد را برود. این رضایت، همان چیزی است که شهدای ما را در تاریخ ماندگار کرد.

    امروز در هفته دفاع مقدس، اگر می‌خواهیم نسل جدید را با فرهنگ ایثار آشنا کنیم، باید دست پدران شهدا را ببوسیم و روایت‌های ناگفته آنان را ثبت کنیم؛ چراکه این مردان، گنجینه‌هایی زنده از تاریخ هستند. همان‌طور که شهیدان برای همیشه در حافظه ملت ماندگار شدند، پدران شهدا نیز باید به عنوان ستون‌های خاموش این حماسه شناخته و پاس داشته شوند.

    امروز اگر بخواهیم تصویری از ایثار به نسل‌های بعدی نشان دهیم، کافی است قامت خسته اما استوار پدری را به تصویر بکشیم که کنار مزار فرزندش ایستاده، نگاه به آسمان دوخته و آرام می‌گوید: «پسرم، راهت ادامه دارد …»

    یادداشت: ابوالفضل جانی‌پور

    انتهای پیام/

    اخبار مشابه:

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *