از نظر ساختاری و نهادی، ساختار وزارت آموزش و پرورش متمرکز است که تصمیمها از بالا گرفته میشود و معلمان نقشی در سیاستگذاری ندارند.
علاوه بر آن فقدان نهادهای حرفهای مستقل معلمان مانند؛ نظام معلمی، انجمنها و شوراهای معلمان و وجود صوری و کم تاثیر آن ها، و ناتوانی آن ها از قدرت چانهزنی و تأثیرگذاری واقعی، مشارکتی شدن حرفه ی معلمی را به تاخیر می اندازد .
در ایران مسیر رشد حرفهای بر اساس سابقهی خدمت یا مدرک تحصیلی است، نه بر مبنای مهارتهای آموزشی، نوآوری یا مشارکت حرفهای و این خود یکی از موانع اصلی در این باره قلمداد می شود.فاصله بین آموزش های دانشگاه فرهنگیان و بدنه مدرسه، همانند فاصله سایر دانشگاه ها و صنایع، سازمان ها و نهادها، ارتباط میان نهاد تربیت معلم و محیط واقعی تدریس را تا حدودی زیادی کم کرده است. مدرسه بر مدار روش های رایج راه خود می رود و دانشگاه فرهنگیان با تربیت معلمان فکور و پژوهشگر، طبق برنامه درسی جاری، کارآیی معلمی و بازآفرینی حرفهای معلم در فرآیند آموزش را از فهرست مهارت های قابل ملاحظه مشارکتی کردن حرفه معلمی دشوار می کند.
غلبهی نگاه سنتی بر تربیت بهجای نگاه علمی و توسعهمحور در سیاستگذاری های آموزشی و تعیین ماموریت های مدارس، بسیاری از سیاستها، و اهداف آموش و پرورش را نه پویا، خلاقانه و انتقادی، بلکه بازتولید ارزشهای خاص و غیر قابل انعطاف کرده است.
برای این منظور، تعیین اهداف آموزشی بر اساس ملاحظات سیاسی ـ فرهنگی، و نادیده گرفتن نیازهای دانش آموزان و دنیایی به سرعت در حال تغییر و جامعه دانشبنیان، به کمرنگ شدن استقلال فکری و حرفهای معلمان دامن می زند. نقش «بازآفرین» در چارچوبهای فکری و محتوایی از پیش تهیه شده و غیر قابل انعطاف، آزادی علمی و آموزشی معلمان را تحدید می کند و در چنین وضعیتی مشارکت ماهیت خود را از دست می دهد.
معلمان توسعهنیافته و نبود نظام توانمندسازی حرفهای، ضعف در آموزش ضمن خدمت و توسعه حرفهای مستمر که ناشی از دورههای اغلب کمکیفیت، تئوریک و بدون پیوند با نیازهای واقعی کلاس درس هستند روحیه مشارکتی را تقویت نمی کند.
علاوه بر آن فقدان فرهنگ یادگیری دایمی در میان معلمان، انگیزه یادگیری درونی پایین، به دلیل فشارهای معیشتی و بخشی به دلیل ساختار اداری خشک، بیاعتمادی نهادی به معلم مانند سیاستها بر اساس کنترل و نظارت طراحی شدهاند، نه بر مبنای اعتماد به صلاحیت حرفهای معلمان، این وضعیت زمینه های بازاندیشی و بازآفرینی مشارکتی شدن شغل معلمی را به تاخیر می اندازد.
رویکرد برنامهریزی درسی موضوعمحور و غیرتعاملی، غلبه محتوای درسی حافظه محور و ارزشیابی های رایج یکسان در مدارس ایران، یادگیری مبتنی بر حفظ کردن مطالب نه حل مسئله، تفکر یا همکاری، فقدان مشارکت معلمان در تدوین برنامههای درسی و فقط اجرا کننده برنامه های درسی بودن معلم، فرصت بازآفرینی حرفه ی معلمی، مشارکت و خلاقیت را سد می کند.
بسیاری از معلمان با نا امنی اقتصاد خانواده درگیرند، برای این منظور، در راستای تأمین هزینههای زندگی به کارهای جانبی روی میآورند که کیفیت آموزش و مشارکت حرفهای را کاهش میدهد. علاوه بر آن، به دلیل ضعف فرهنگ گفتگو و روحیه مشارکت جویی، چه در مدرسه و چه در جامعه، تصمیمگیری های جمعی و گفتوگو را معطل می گذارد. بنابراین، مشارکتی شدن تصمیمات از ضعف بنیادی برخوردار است. خصیصه های مانند: باور به خرد جمعی، جامعیت ذهن، جمع نگری، گفتگو، تعامل و مشارکت در حل مسایل، از الزامات روحیه مشارکتی و به تبع آن از زیر ساخت های بازآفرینی شغل معلمی و مشارکتی کردن حرفه ی معلمی است.
تحقق شعار یونسکو در ایران مستلزم تحول همزمان در ساختار اداری، نگرش سیاستگذاران، و هویت حرفهای و روحیه مشارکتی معلمان است. بدون استقلال حرفهای معلم، کاهش تمرکزگرایی، و رویکرد توسعه انسانی و علمی به آموزش و پرورش، بازآفرینی واقعی شغل معلمی ممکن نخواهد بود.
مشارکت واقعی معلمان در وهله اول در سایه روحیه مشارکت جویی، احساس تعلق، کرامت و توسعه حرفه ی معلمان بروز می کند. فراهم کردن بستر مشارکت معلمان در توسعه حرفه ی و کمک به حل مسایل آموزش پرورش قبل هر چیز نیازمند بسترسازی جامع است، چنین زمینه ی هنوز به طوری جدی فراهم نشده است.
*کارشناس حوزه آموزش و پرورش
۴۷۴۷
دیدگاهتان را بنویسید