به گزارش خبرآنلاین، اینگونه تصور میشود که تنبیه بدنی در مدارس به تاریخ پیوسته است، اما همچنان هر سال دهها مورد از تنبیه دانشآموزان گزارش میشود؛ حوادثی که در برخی موارد حتی به نقص عضو کودکان انجامیده است.
فرارو در خبری نوشت: اگرچه در مدارس شهرهای بزرگ، که بیشتر زیر ذرهبین قرار دارند، تنبیه بدنی دانشآموزان کمتر دیده میشود، اما همچنان در گوشه و کنار ایران نمونههایی رخ میدهد که گاهی رسانهای میشوند. در یک سال گذشته، ماجرای کیان یکی از این نمونهها بود؛ کودکی که پس از ضربوشتم توسط ناظم مدرسه، دچار شکستگی لگن شد و هنوز هم پای او لنگ میزند.
آنچه در این میان برجسته است، نحوهی مواجهه آموزشوپرورش با خانواده اوست؛ از ثبتنام نکردن در مدارس منطقه ۲ مشهد گرفته تا هزینههای درمانی که طبق بیمه دانشآموزان باید پرداخت میشد، اما در عمل خانواده ناچار شد بار مالی را به دوش بکشد و حتی برای ثبتنام مجدد فرزندشان با درخواست پرداخت پول مواجه شود. چنین تجربههایی بیش از خود حادثه، رد عمیقتری بر اعتماد خانوادهها و کارکرد مدرسه بهعنوان نهادی حمایتی برجای میگذارد.
مهسا ساداتی، روانشناس کودک و نوجوان و دکتری روانشناسی تربیتی، در گفتوگو با فرارو به بررسی این مساله پرداخته است:
هر خبر از خشونت در مدرسه، تصور والدین از امنیت فرزندشان را فرو میریزد/ اعتماد وقتی میشکند، والدین ناچارند در قوانین مدرسه مداخله کنند
مهسا ساداتی گفت: «اتفاقی که برای کیان افتاد دو جنبه دارد؛ یک جنبه مربوط به خود او و خانوادهاش است، با تمام آسیبهای جسمی و روانی که به همراه دارد، و جنبه دیگر بار روانیای است که بر جامعه تحمیل میشود. هر کسی این خبر را بشنود، تصورش از امنیت مدرسه خدشهدار میشود.»
او تاکید کرد: «ما همیشه میگوییم خانه قوانین خودش را دارد و مدرسه هم قوانین خودش را؛ بنابراین از والدین میخواهیم در شیوههای کلاس و قوانین مدرسه دخالت نکنند. اما این توصیه زمانی معنا دارد که والدین مطمئن باشند مسئولان مدرسه به اندازه خودشان دلسوز فرزندشان هستند؛ نه فقط در حوزه آموزش، بلکه در حوزه پرورش و رشد شخصیتی نیز همراه کودکاند. وقتی اخباری از این دست منتشر میشود، آن هم همراه با آسیبهای جسمی و حتی روانی، اعتماد والدین به مدرسه کاهش پیدا میکند. نتیجه این است که آنان ناچار میشوند بیشتر در روشهای تربیتی معلمان و تصمیمهای مدرسه دخالت کنند، و دیگر نمیتوان ساده به آنها گفت که «ورود نکنید»، چون اطمینان از امنیت فرزندشان وجود ندارد.»
معلم و دستیار باید پیش از ورود به کلاس، سلامت روانشان سنجیده شود/ با آغاز سال تحصیلی، هر خبر از تنبیه، اضطراب اجتماعی را چند برابر میکند
او یادآور شد: «برای حل این مسئله باید کسانی که قرار است با کودکان کار کنند، چه معلمان و چه دستیاران، حتماً تستهای روانشناسی بدهند تا مشخص شود سلامت روان دارند و میتوانند خشم خود را کنترل کنند. ممکن است فردی برای کار در مهدکودک مناسب نباشد اما در مقاطع بالاتر توانمند باشد؛ این موضوع فقط از طریق آزمونهای تخصصی روشن میشود. چنین اقداماتی مستقیماً بر کاهش اضطراب جامعه اثرگذار است. بهویژه حالا که در آستانه سال تحصیلی جدید قرار داریم، انتشار چنین خبرهایی اضطراب والدین را دوچندان میکند.»
اعتماد از بین رفته از مدارس باز نمیگردد
این روانشناس گفت: «بخش دیگر ماجرا آسیبهای فردی است که مستقیماً متوجه دانشآموز میشود. وقتی کودکی از نظر جسمی تنبیه میشود، موضوع فقط درد یا مشکل فیزیکی نیست. مدرسه جایی است که قرار نیست صرفاً درس بخوانیم و تکلیف انجام دهیم؛ باید علاقهمندی تحصیلی در آن شکل بگیرد یا پرورش پیدا کند، و این وظیفه معلم، ناظم و مدیر است که محیط مدرسه را شاد و دلپذیر کنند.»
او ادامه داد: «اما وقتی تنبیه رخ میدهد، حتی اگر فقط لفظی باشد، همان علاقهمندی تحصیلی از بین میرود. هیچ کودکی دوست ندارد وارد فضایی شود که در آن کتک میخورد، تحقیر میشود یا آسیب میبیند. در این نقطه است که کودک از نظر آموزشی ضربه میخورد؛ حتی اگر بعداً در بهترین مدرسه غیردولتی ثبتنام شود، آن علاقه و اعتماد به محیط آموزشی از بین رفته و بازسازی آن ممکن است سالها طول بکشد.»
او هشدار داد: «پیامد دیگر، کاهش اعتمادبهنفس است. کودکی که تجربه خشونت دارد، همیشه ترس از سرکوب و آسیب را با خود حمل میکند. او دیگر جرأت حرف زدن ندارد؛ حتی اگر فقط با خشونت کلامی مواجه شده باشد، عقبنشینی میکند و رغبت ندارد دستش را در کلاس بالا ببرد یا با دیگران ارتباط بگیرد.»
ترک تحصیل از دل افسردگی بیرون میآید
این روانشناس تربیتی گفت: «وقتی علاقهمندی تحصیلی از بین برود، کودک در سنینی که قدرت پیدا میکند ممکن است مقابل خانواده بایستد و ترکتحصیل کند. این ترکتحصیل اغلب از دل افسردگی میآید؛ کودکی که سرکوب شده و نسبت به محیط گارد گرفته است. گاهی فشار و سختی محیط مدرسه چنان زیاد میشود که تابآوری کودک برای پذیرش آن از بین میرود و او ترجیح میدهد بدون مجادله یا مقابله، مدرسه را کنار بگذارد.»
او اشاره کرد: «خشونت حاکم بر مدرسه را میتوان آیینهای از بحران روانی در جامعه دانست. کودکان رفتار را از طریق تقلید میآموزند. وقتی میبینند فردی در جایگاه قدرت، رفتاری نادرست دارد، ممکن است روزی که خود به قدرت رسیدند همان الگو را تکرار کنند. مدرسه تنها جای درسخواندن نیست؛ الگوهای رفتاری هم در آن شکل میگیرد. اگر کودکی در محیط مدرسه ببیند که فردی با فریاد یا زور بر دیگران مسلط میشود، یاد میگیرد کسی که قدرت دارد میتواند از نیروی فیزیکی یا کلامی برای سرکوب استفاده کند.»
الگوهای رفتاری در بزرگسالی نمایان میشوند
ساداتی گفت: «چنین الگوبرداریهایی بعدها در بزرگسالی خود را نشان میدهد. ممکن است کودک امروز در آینده مکانیک، معلم یا مهندسی با چند پرسنل شود و همان رفتارهای اقتدارگرایانه را بازتولید کند. این رفتارها همیشه فیزیکی نیست؛ گاهی لفظی و روانی است و حتی میتواند به شکلهای شدیدتر و ضداجتماعی بروز کند، چراکه کودک در مدرسه چنین الگوهایی را دیده و آموخته است. در مواردی حتی احتمال بروز خشونتهای شدید یا جنایت هم وجود دارد.»
او یادآور شد: «هم کودک و هم خانواده در چنین شرایطی به حمایت روانی و اجتماعی نیاز دارند. اما پرسش اینجاست که به جای این حمایت، ما چه میکنیم؟ جامعه باید نقش حمایتگر داشته باشد؛ همانطور که اجتماعات بزرگتر وظیفه دارند بر اجتماعات کوچکتر نظارت کنند.»
سطح پرخاشگری در جامعه بالاست و کادر مدارس مستثنی نیستند
این روانشناس کودک و نوجوان گفت: «مدارس، چه دولتی و چه غیردولتی، باید مجهز به دوربین باشند تا امکان نظارت دقیق فراهم شود. امروز در جامعه سطح استرس، پرخاشگری و افسردگی بالاست و کادر مدارس هم از این وضعیت مستثنی نیستند؛ آنها هم ممکن است عصبی شوند. همانطور که در حوزه فروش میگوییم «حق با مشتری است»، آموزشوپرورش هم باید چنین رویکردی داشته باشد و حق را به کسانی بدهد که خدمات آموزشی دریافت میکنند. آموزش در نهایت یک خدمت است و وقتی خدماتی ارائه میشود، باید انتقادات را شنید و نظر دریافتکنندگان خدمات را جدی گرفت.»
او افزود: «آموزشوپرورش بهعنوان یک نهاد بزرگ که مدارس زیرمجموعه آن هستند، باید نظارت مستقیم و جدی داشته باشد. وقتی حادثهای رخ میدهد، این نهاد باید از فردی حمایت کند که خدمات دریافت کرده و از آن ناراضی است. موضوع فقط تنبیه بدنی نیست؛ در بسیاری از مسائل دیگر هم خانوادهها پاسخی برای مشکلات خود در آموزشوپرورش پیدا نمیکنند. نظارت جدی ضروری است و فرد خطاکار باید حتماً تنبیه و توبیخ شود.»
او ادامه داد: «از سوی دیگر باید توجه داشت ترسی که چنین حوادثی مثل آسیبی که به کیان ایجاد شده، اثر منفی عمیقی بر افکار عمومی میگذارد. آموزشوپرورش وظیفه دارد بازتاب این خبر را با اقدامات جبرانی خنثی کند، از جمله ارائه خدمات مضاعف به خانواده آسیبدیده.»
پایان دادن این چرخه از خانواده است
ساداتی گفت: «برای پایان دادن به این چرخه، نقطه آغاز خانواده است. ما نمیتوانیم تمام انسانها را کنترل کنیم و چنین قدرتی نداریم. حتی نصب دوربین در مدارس یا گرفتن تست روانشناسی از کادر آموزشی، اگرچه مفید به نظر میرسد، اما ایدهآلگرایانه است. ناظمی که چنین آسیبی وارد کرده، به احتمال زیاد اولین بار نبوده که چنین رفتاری انجام داده است. چرا پیش از وقوع این حادثه جلوی او گرفته نشد؟ آیا دلیلش نبود آگاهی والدین و نداشتن جرأت بیان توسط دانشآموزان نیست؟»
او اشاره کرد: «یکی از مهمترین مسائل این است که کودکان را جسور و با جرأت تربیت کنیم؛ بهگونهای که اگر مورد تعرض یا تنبیه قرار گرفتند، بتوانند آن را بیان کنند. برای رسیدن به این هدف، باید فضای گفتوگو در خانواده باز باشد تا کودک بداند اگر مشکلی داشت میتواند آزادانه حرف بزند. زمانی که میگفتیم «به قوانین مدرسه کاری نداشته باشید»، امروز دیگر باید سخنان بچهها را جدی گرفت.»
این وقایع در مدارس پسرانه بیشتر است
این روانشناس کودک و نوجوان گفت: «نمیخواهیم بحث را جنسیتی کنیم، اما واقعیت این است که در مدارس پسرانه بیشتر شاهد چنین اتفاقاتی هستیم. دلیل آن به ویژگیهای رفتاری پسران بازمیگردد؛ آنان پرهیجانترند و ارزشهایشان با دختران تفاوت دارد. دختران بیشتر به گفتوگو میپردازند، اما پسران به رقابت و قدرت اهمیت میدهند. همین هیجان بالاتر، کنترل آنان را سختتر میکند. بنابراین مدارس پسرانه به کادری نیاز دارند که از سطح بالای تابآوری و سلامت روانی برخوردار باشند.»
او در نهایت اشاره کرد: «از سوی دیگر، شرایط معیشتی و رفاهی معلمان نیز در این مسئله بیتأثیر نیست. درست است که تحت هیچ شرایطی چنین رفتاری قابل توجیه نیست، اما واقعیت این است که معلمان با وجود کار سنگین، حقوق و امکانات بسیار محدودی دریافت میکنند. این کمبودها تابآوری آنان را کاهش میدهد. اگر آموزشوپرورش بتواند تأمین مالی بهتر و خدمات حمایتی بیشتری برای معلمان فراهم کند، شاید تابآوری آنها بیشتر شود. بااینحال هیچیک از این موارد نمیتواند مجوزی برای آسیبزدن به کودکان باشد.»
۲۲۳۲۱۷
دیدگاهتان را بنویسید